بعد از این بر غم دل رو چو به میخانه کنم

همچنان بندگی می چو به پیمانه کنم

بعد از این آه بر آرم چو به مهراب دعا

غرق صد بار گنه توبه رندانه کنم

بوسه بر لعل لبش باز حلال است مرا

آه اگر بر لب او خدمت جانانه کنم

همچو فرهاد زنم ناله شبگیر به کوه

بام دنیا همه بر تیشه چو ویرانه کنم

خواجه را گو که متاب از من می خانه نشین

من که بر پای طلب عشق چو افسانه کنم

شهره بر شهر منم کز دو جهان نیست غمی

بعد از این زخمه دل بر لب پیمانه کنم

من که بد نامم و بر دخمه ویرانه خویش

بعد از این توبه خود گوشه کاشانه کنم