نو بهار آمد و دل طرف چمن مست نشست
دیدم آن بلبل عاشق همه پیمانه شکست
چو شدش سوی گل و سرو و سمن دست به دست
باز از دست فلک لاله گرفتش همه مست
چشمه جوشید و بر آن دامن دل شد سرمست
دیده را باز بر آشفت برآن طلعت مست
باز بر ناله و نی نغمه بلبل بر خواست
که بر این خرمن غم عشق نخواهد چو نشست
نوبهار آمد و دل توبه چنان باز شکست
که گل و سرو و سمن در چمنی نقش نبست
نو بهار آمد و دل شد همه بر ناز و نیاز
که نزاید چو منی مادر افلاک به دست
نو بهار آمد و بر فصل طرب نرگس مست
همه مخمور به دامان چو شدش باده پرست