بهر ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست
طلب عشق ز هرعاقل و دیوانه یکیست
گریه شام و شکر خند سحر بر لب جام
همه از بهر یکی دلبر یکدانه یکیست
عشق آموز و وفا پیشه چو گیری مردی
ورنه هر رندی و مستی لب پیمانه یکیست
نقل عشقت چو به میخانه کنی باده بخور
که به یک جرعه تورا مطرب و فرزانه یکیست
تو خود ای خواجه دمی در بر معشوق نشین
که اندرین حلقه تورا مسجد و بتخانه یکیست
دوش گفتم که تو را کام دهم بر لب جام
گفتمی بر لب من دانه و دردانه یکیست
عشق را پاک بُود تا چو شود لایق دل
ورنه هر آب و گلی بر در این خانه یکیست