بی می مستانه امشب رند و مخمورم ز عشق

بی لب دردانه امشب زار و رنجورم ز عشق

من که لاف جعد زلفش می برم تا کاعنات

از چه بر یک طره عمری آه مهجورم ز عشق

در طریق عشق بازی فتنه ها آید ولی

من بر این ره تا توانم حال کیفورم ز عشق

چون کنم بر بخت خواب آلوده سازش بیشمار

گاه و گه بر بوسه جامی زخم ناسورم ز عشق

مطربم گو کی نوازی ساز خود بر میکده

بر هوایش امشب از می مسخ و مسحورم ز عشق

بر در میخانه امشب باده نوشان سر کنم

تا سحر بر چین زلفش پر شر و شورم ز عشق

بی می لعلش خمارم می زند بر سر جنون

ظاهر اما هر چه بینی مست و مسرورم ز عشق