از کتاب یادم کن امشب
سر خوش از باده دوشین ره می خانه زدم
رو به می خانه و جامی دو سه پیمانه زدم
حرمت خانه عشاق شکستم همه مست
داغ این عشق چو بر سینه پروانه زدم
خبرت هست که بر حلقه زلفم شب و روز
همه بر خون جگر طره دل شانه زدم
نه فلک بود مرا همدم و نه ساقی و عشق
بس که بر زخمه دل بوسه به پیمانه زدم
من درویش که بر کنج خراباتم و مست
چو به دامش به در افتم طمع دانه زدم
چو بر این شهر غریبم همه بیگانه ز من
همه بر خانه خویشم در بیگانه زدم
چو مرا زخم زند سر خوشم از زخمه عشق
که بر این زخمه چنان بر در می خانه زدم