آن طرفتر کمی دورتر از بستر خواب

بین آن همهمه سرد شلوغ

کوچه تبدار سکوت بودو شب میان خلوت خیس خواب آلود

تن من بود تهی و لباسم عریان وصدایم گم بود

و زمان تکرار  حقیر همه بی خوابی

آن طرفتر کمی دورتر از بستر خواب

باغچه از باد پر و خالی بود

کوچه از باد هیاهو می کرد تن خشک درختان به هم می سایید

می تکاند از تن باغچه خرد

وحشت ویرانگی را

و من از دیده حیران  با همه وحشت ویرانی خود

خسته فریاد زدم

آن طرفتر کمی دورتر از بستر خواب

کوچه از باد هیاهو می کرد

و من از قهر خدایان در خواب

چه اَمرداد خزانی بودش