از نقش تو مدهوشم و بر میکده هوشیار
بر خال لب لعل تو دل گشته به گلزار
هر دیده پی ات گشته به محراب چو غرقاب
بر نقش رخت گشته دل و دین سر پیکار
از روی تو صد فتنه فتد بر دل تب دار
آرد دل بیمار مرا در پی گفتار
دردی و یکی نوشه درمان چو بر این تن
بر چشمه این دیده کشی ثرمه تیمار
بر جلوه شهبازی و بهر خم زلفت
خشنود و بر ون طره چنان زاز و گرفتار
آری منم و مستی و پیمانه و ساقی
تا بوده مرا فتنه چشم تو پرستار
بر نقش تو مدهوشم و بر میکده هوشیار
بر شهد شرابت همه پر شورم و سرشار