من همان پیرم که بر میخانه خو کرده دلم

دوستان گرامی اگر مایل به تهیه کتاب های شعر اینجانب هستید لطفا پیغام بگذارید.

۴۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

رشته پیمان

بی باده هم امشب را ساقی پر از سازم

بر سوز غمم امشب شیرین و پر آوازم

ساقی چو به امشب را مشکن دل دلتنگم

بر جلوه شهنازش عمریست که می تازم

من بلبل بر دامم یک لحظه نیاسایم

بر دام و چو بر دانه بر اوج چو بنوازم

بر سوز دل انگیزم سازیست عجب پر شور

چون مرغ چمن هر دم بر نغمه دل نازم

پیری و چو رسوایی بر باده و بر مستی

من مرد ره عشق و بر جلوه شهبازم

بر فتنه جادویش عهدیست مرا با وی

تا رشته این پیماناز دوش نی اندازم

من از لب می گونش نوشی طلبم هر دم

بر چنگ و چو بر سازش هجران چو بر اندازم


۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

بیداد

دگر از زخمه غم هم پره از بیدادم

همره دل چو بر این زخمه زغم بر بادم

چنگ عشقم من و بر زخمه سازم چو هنوز

روزگاریست بر این نغمه پر از فریادم

جان همه زنده ز عشقیست خدایی مارا

که بر این عشق چنان تا به ابد دلشادم

من که شیرینم و بر تیشه فرهاد به زخم

به خدا بر دو جهان شهره هر قنادم

نقش هر بت کده و می کده و کعبه منم

چو به هر جرعه می تیشه هر فرهادم

بنده عشق منم چون به یکی نقطه خال

فتنه ها زیر و زبر کرد همه بنیادم

قصر آمال به می خانه چو بودش عمری

ساقی ام داد مرا جام سلامت بادم


۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

داغ عشق

پیرم و بر عشق گاهی دیده رسوا می کنم

خاطر از لاله رخان گاهی چو شیدا می کنم

چون به یک ساز غزل هم این و هم آن می کنم

چشم اختر را ببین بی باده دریا می کنم

با همه مستی و رندی دارد این دل داغ عشق

با همین آزردگی آشوب و غوغا می کنم

من به داغ عشق هر دم سوزم و اما هنوز

کام شیرین است گاهی چون شکیبا می کنم

گر مرا دل طفل باشد گه چنان پیر و علیل

تا درونم عشق باشد جان تقاضا می کنم

گر نه جسمی ماند و نه جان زدست روزگار

جویبار اشک آن دم من هویدا می کنم

پیرم وبر عشق گاهی چون خدایی می کنم

کعبه را ماوای مستان پر ز حورا می کنم



۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

غم هجر

در غم هجر تو کس نیست چو من افسانه

مست و آشفته روم باز چو بر می خانه

گر رسد دست مرا بر سر زلفین تو باز

توبه خواهم که نبویم چو لب پیمانه

طلب کام چو از زلف پریشان خواهم

که به سودای تو کردم همه دل دیوانه

منم و گوشه می خانه و سودای رخت

بعد از این شمعی و من گرد تو چون پروانه

همچو مرغی به قفس قصه هجران خوانم

به امیدی که مرا صید کنی جانانه

عاشق و مست و چو بر خرقه آلوده منم

ناکسم گر ببرم شکوه چو بر بیگانه

در غم هجر تو جانیست به دام آلوده

آه اگر پای کشم از هوس پیمانه


۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

چشمه عرفان

پیمانه اگر حاجت هر شاه و گدا بود

بر بوسه آن سرزنش اهل وفا بود

می خانه اگر محفل هر حور و پری بود

بیگانه ز هر مهر و مه و پر ز ریا بود

می خانه اگر حجب و حیایش چو به می بود

هر سرو و سمن را پی اش انگشت نما بود

می خانه اگر بود چو بر چشمه عرفان

بر بام فلک مرغ خرد نغمه سرا بود

می خانه اگر فکر دل آزاری من بود

کارش همه بر خنجر و بر ظلم و جفا بود

می خانه و مینوی من و غمزه جادو

بر کرسی آن سرو قد قامت ما بود

بر طاعت می مزه تقوا چو چشیدیم

دل را همه بر بندگی اش پر ز صفا بود


۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

تاوان عشق

ای دیده فشان اشک که یاران همه رفتند

پابند به پیمان و چه آسان همه رفتند

تاوان یکی عشق به یوسف نه زلیخا

کز هجر رخش زار و به هذیان همه رفتند

هر جا پره از آه و فغان بود بر این کوی

معبود و چو معشوق پریشان همه رفتند

از دیده چو اشکت بفشان از سر مژگان

بر راه و چو بر دام شکاران همه رفتند

عمریست که بر سر بنهم تاج خدایی

بر کاخ فلک تاج گذاران همه رفتند

یارب چه شکوهیست بر این بام جهان بین

چندان که به یک نغمه هزاران همه رفتند

افسوس که بر نغمه و بر ساز و چو بر شور

مردند چو مردان و چو یاران همه رفتند

۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

سجده عشق

دل ز جام جم تو پر زشراب است هنوز

چشم خمار مرا چشمه آب است هنوز

طره زلف تو را گردش هر روز و شب است

عمر بر باد مرا حال خراب است هنوز

من همان پیر خرابات و چو بر رنج خمار

رو به هر کعبه مرا بام سراب است هنوز

بر خیالت همه شب نشعه ز هجران رخت

سر کنم بر می و مستی که عذاب است مرا

بار غم می شکند جام می ام از پی هم

چو به هر طره تو را گوهر ناب است هنوز

منم و فتنه خال لب لعلت که هنوز

با همه رنج خماری به عتاب است هنوز

بر نمازم رخ ماهت چو زنم سجده عشق

که دل از طاعت تو بر تب و تاب است هنوز

۰۶ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

دلنوشته ها ۵

گاه عشق را مرده خواستیم 

گاه غمگین

بی هیچ مرزی بر قلب هم فرمان راندیم

اکنون دیریست که ترانه هایمان غمگین تر از آنند که میان خیل مردمان شنیده شوند




آری من آن ذهن حیله گرانه تورا 

وآن لبخند های تیز و برانت را 

همه را دوست داشتم 

برای این شرمگینم و اندوه ناک



عشق گاه تاریک است و گاه گس

و سهم من از آن شاید اندوهیست فقط

که میانه راه زمزمه میشود




عشقت را عشق رازناکت را خشمناک تر از همیشه چون خنجری بر قلبم فرود آر 

من مسلول تر از آنم که تاب 

ستیزانه تو را داشته باشم




نه لبخندی

نه ترانه ای

نه حتی بوسه ای

تمامی روز را در چشمان روشن سکوت گذراندیم بی هیچ کلامی

دنیای ما دنیای تهی و خاموش ما 

چه بیهوده نجواگر نفس های من و توست






۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

دلنوشته . . . . . .های من

در جهانی که بی رحم است و خشن 

من حقیقت عشق را پاس داشته ام

آیا این سزای من است که همه شب گوش بسپارم 

به همهمه قول های دلپذیر و فریبهای رنگارنگ

اگر چنین است نفرین بر عشق و نفرین به هر چه مقدس استه


۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

در کار جهان

بی روی رخ دوست ز میخانه نه نام است

زان رو که چو بی روی رخش باده حرام است

میخواره ومست وچو به یک باره نظرباز

پیمانه ما پر ز می و باده به کام است

چون پیر مغان باشی و بر کنج خرابات

بر صومعه و میکده هم پای به دام است

درویش که امروز به میخانه غلام است

فردا چو به میخانه رسد مست مدام است

در میکده مست و چو به مسجد همه زاهد

در کار جهان خلق چو انگشت به کام است

کس نیست به میخانه یکی مست و نظرباز

در خانه ساقی تو بگو ننگ کدام است

سلطان جهان باشی و بر کرسی شاهان

چون مست به میخانه شوی کار تمام است

۰۴ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

حال خراب

مرحبا ای دل که شیرین سوی فرهاد آمدی

با چنین دلدادگی با داد و فریاد آمدی

آمدی اما چو بر این خانه و حال خراب

سینه چون بر آتش و بر حال ناشاد آمدی

با دل خون گشته از هجران و بر آه و فغان

همچو مرغی چون به صید و دام صیاد آمدی

بس شکایت ها چو دارد دیده از سبلاب غم

با همه آشفتگی ها چون پریزاد آمدی

سینه مالامال درد و نیست یک دم مرهمی

بر طر یق عشق بازی به چه استاد آمدی

سوی من عصیان چو کردی سوخت بر می خانه دل

لاجرم بر نقش عصیان پر ز بیداد آمدی

آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی

با همه شیرین و با من بر سر داد آمدی


۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

صید شکار

امشب از بوسه می مست و خمارم تو مبین

پی شیرین و چو بر تیشه به دامم تو مبین

من و پیمانه چو امشب سر زوقیم و صفا

چو به یک بوسه آن زار و نزارم تو مبین

منم و کنج خرابات و چو بر صید غزال

مرد رند و چو پی صید شکارم تو مبین

همه آفاق پی ام گشته غزل خوان چو به دشت

چون یکی بلبل احزان به مزارم تو مبین

من همان پیرم و بر خانه ساقی به نماز

همچو خواجه چو مرا بر لب جامم تو مبین

چو مرا بخت شود یار بر این گردش چرخ

منم آن وحشی بر دام چو رامم تو مبین

می کشم زخمه مستی و خماری چو به دوش

با همه مستی ام از عشق فرارم تو مبین

۰۳ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری

فرهاد تر از من

 کس نیست بر این خانه چو فرهاد تر از من

بر ناله و غم نیست چو کس داد تر از من

چندیست به می خانه کنم داد ز هجران

مجنونم ولیلی شده فرهاد تر از من

هر شب منم و مستی و این کنج خرابات

کو دیوانه تر از این من و ناشاد تر از من

نشنیده چو کس ناله و افغان مرا باز

یاری به کجا دیده پریزاد تر از من

بر طره مویی شده کار دل من زار

او صید و بر این دام چو صیاد تر از من

گفتم چو به ساقی که علاجم لب قندیست

گفتا به منش کیست چو قناد تر از من

چون مرغ گرفتارم و فریاد بر آرم

کس نیست بر این می کده آزاد تر از من

۰۲ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۵۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رضوان عسکری