از دل جدا مشو که فنا می دهد تو را

طاعت به غیر دوست که جفا می دهد تو را

پر کن پیاله دل را چو از شمیم عشق

خدمت نه آنقدر که قضا می دهد تو را

دارد چو دل هوای شکفتن ز سوز عشق

سر بر نگیر از این شکفتن که بقا می دهد او را

تا می خوری ز جام محبت دلا بکوش

اینجاست که می خوری از دل نوا می دهد تو را

بی نای  و نوای دل اینجا چه جای عشق

که این نای چنان فر هما می دهد تو را

اشکی ببار و بر این دیده شو غبار غم

این چشمه روان که شفا می دهد تو را

کالای دل که به دکان نمی دهند تو را

گنجیست به هر دو عالم که خدا می دهد تو را