امشبم بوسه می بر لب من تسکین است

ساقی و ساقی و پیمانه چو بر بالین است

امشبم مستی و شور و شر و شیرین به کنار

سر راحت نگذارم که سرم سنگین است

امشبم نوشه چو بر گیرم از آن در گران

نیشه زخم زبانان به دلم شیرین است

هر شب از دامن اشکم چو بشویم غم دل

لب به شیون کندش داد که دل غمگین است

نغمه خوانم همه از عشق چو شیرین اما

موی چون شام سیه بر دل من نفرین است

شکوه بر گیر دل از بخت گرانت امشب

که مرا دیده عجب باز به خون آگین است

بی سبب نیست که مسکینم و درویش به خوان

که مرا طالع شوریده به خوان آیین است