دوش بر زلف تو با داغ غمت بود سخن

تا مگر بر غم دل داغ تو را یاد کنیم

هر سحر خون دل از خرمن این دیده بسی

تحفه آریم و طلب تیشه فرهاد کنیم

شب همه هجر تو بر سینه زند زخمه عشق

تا بر آن دیده پی ات حور پریزاد کنیم

چه خوش آن شیوه عشاق که بر کنج قفس

این همه داد زبیدادی صیاد کنیم

بوسه بر لعل لب جام زنیمش همه شب

تا که بر بوسه آن خواهش صیاد کنیم

باز بر زلف تو آریم شبی دست نیاز

تا بر آن طره شبی داد ز بیداد کنیم

تا بر آن دیده بسی دامن اشک است روان

گله زلف تو بر خاطر ناشاد کنیم