ای داد ز داد دل فتانه بر باد

چندیست که بر خاطر آشفته کنم داد

بر زخمه ناسورم و بر ناله شیرین

اما چو منی نیست به میخانه پریزاد

اشک است سرازیر چو از دیده خونبار

بر بخت گران نیست مرا باده بی داد

وای از دل دلخسته که دادم همه بر باد

چندیست چشانم چو به لب زهره ناشاد

من مرغ حزینم چو به یک دانه و بر دام

بر گوشه زندان زنم از زخمه چو فریاد

عمریست که بر لب چو بر آرم همه هیهات

دیریست که از لطف ازل رفته ام از یاد

نفربن همه بادت فلک ای چرخه بیداد

رفته است دل و دین همه بر غارت صیاد