بر در میخانه من با آه و خمار آمدم

با چنان موی سپیدم من پی یار آمدم

در پناه می چو بر موی سپید و روی زرد

بر تظلم بر در میخانه بیمار آمدم

از صدای سوز سازم شد همه گردونه زار

تا بر آن سیمای او بینم چو هوشیار آمدم

تا بیاساید دمی این دیده از شرح فراق

همچو بلبل زار ومحزون رو به گلزار آمدم

جز به مرگ از روی هجرش من نمی یابم قرار

با چنین احوال گویی بر سر دار آمدم

نشعه و خرد و خمار و رند و بر چنگال غم

زار و بیمار و چو مست و بی پرستار آمدم

چون گدایان شهره بر آفاق بودم روزگار

بس که بر می خانه او جامه زنگار آمدم