ای دل ز چه بر غم تو هم آغوش شدی 

چه به سر آمدت از عشق فراموش شدی

چون یکی بلبل خوشخوان و غزلخوان چو به دام

چه شد از دام برون گشتی و خاموش شدی

باز بر بوسه می توبه شکستی و بر آن

طلب عشق چوکردی همه مدهوش شدی

همه شب باز به بالین تو بودش ساقی

چون ز جور ای دلکم این همه مغشوش شدی

وای بر عشق ندارد چو وفا بر اهلش

که تو بر عشق چنین زار و بر آغوش شدی

بر مزارت دلکم خفته دو صد عاشق زار

که تو بر رنج غم عشق کفن پوش شدی

دیده را لایق سیلاب  شدن نیست تو را

چه بلایی که بر آن این همه پر جوش شدی