امشب از بوسه می مست و خمارم تو مبین

پی شیرین و چو بر تیشه به دامم تو مبین

من و پیمانه چو امشب سر زوقیم و صفا

چو به یک بوسه آن زار و نزارم تو مبین

منم و کنج خرابات و چو بر صید غزال

مرد رند و چو پی صید شکارم تو مبین

همه آفاق پی ام گشته غزل خوان چو به دشت

چون یکی بلبل احزان به مزارم تو مبین

من همان پیرم و بر خانه ساقی به نماز

همچو خواجه چو مرا بر لب جامم تو مبین

چو مرا بخت شود یار بر این گردش چرخ

منم آن وحشی بر دام چو رامم تو مبین

می کشم زخمه مستی و خماری چو به دوش

با همه مستی ام از عشق فرارم تو مبین