از کتاب یادم کن امشب
مژدگانی بده ای دل که دگر مسروری
ره به می خانه و بر چاره می مخموری
ای همه دردی و درمان و به یک بوسه شفا
مرغ خوش خوانی و بر طرف چمن پرشوری
همچو آتش ز غمت سوز و گدازم همه شب
تو که عمریست بر این چشمه ز غم مشهوری
شعله عشقی و بر سینه چنان آتش نار
چون دل انگیزترین زخمه به هر سنتوری
سر هر کوی و گذر ره چو بگیرند ز تو
با دل اهل و بر این زخمه نوازان جوری
من و تو چشمه عشقیم بر این وادی غم
منظر آرای و مرا مونس و هم منثوری
من خرابات نشینم ز غمت هر شب و روز
همه پیداست که بر زخمه چرا ناسوری