از کتاب شیدایی
مژده ای دل که تو را بخت هما شد ددری
پرچم عشق و به سر تاج فری شد سفری
فال نیکو و همه بخت گران بر سر دوش
گل به گلزار شدش باعث خونین جگری
منم و کنج خرابات و گرفتار قفس
حاصل عمر شدش کنج قفس بی هنری
سینه بر آتش حداد و مرا سینه به خون
خواجه را خاطر عشقیست بر این عشوه گری
بر خرابات و مرا مست ز هر قول و غزل
سوز عشقیست بر این سینه ز هر حور پری
اشک و آهیست بر این سینه ز هر زخمه عشق
زیر این بار گران نیست به جز دربه دری
منم و ناله دلسوخته بر کنج قفس
که زند دم همه بر صوت که صاحبنظری